کد مطلب:30623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:165

جنبه تربیتی











در بحث خداشناسی نهج البلاغه، قسمتهایی كه نقل خواهد شد به طور عمده محتوای تربیت را تشكیل می دهد. با تعمق در معانی پر دامنه این بخش می توان به دلالت های بینشی و روشی نیز توجه كرد. زیرا همچنانكه آلفرد مورث و ایتهد هم در عصر جدید توجه كرده است. عالم و آدم دارای نظامات و حركاتی است كه خدا محور آنست. در اسلام محوریت به عبد شدن، مؤمن شدن، متقی شدن، فلاح، فوز، رضوان و قرب الهی می انجامد. خدا مبداء و مقصد ارزشها و دانشهاست. اسامی و صفات خدا كه ذكر شد ابعاد بی انتهای دانش و ارزش را باز نمایاند و البته بشر نیز بنابر لطف الهی، قبسه ای نصیب برده است. آثار تربیتی اعتقاد به خدایی كه نهج البلاغه را (با الهام از قرآن مجید) مطرح می كند پردامنه و عمیق و نافذ و اثرگذار است و امكانات نظری الهام بخش و دلالات تربیتی نهج البلاغه را نشان می دهد. اعتقاد به چنین خدایی، روح آدمی را اشباع می كند. چنین خدایی سزاوار هر گونه عبادت و حاصل عبادت بندگی و بندگی خدا عین آزادی است (من از آن روز كه در بند توأم آزادم) با چنین خدای شنوا و دانا و زنده ابدی و ازلی و قیوم و مالك و رحیم انسان چه جای آن دارد كه فرار كند یا امید خود را از دست بدهد یا بر خدا پیشی بگیرد. بدین گونه، پروای از خدا، كه اساس حكمت، تفكر، استنباط، شهود و ادراك و نظر، (دیدن و توأم با تعمق) گوشه هایی از نظم تربیتی نهج البلاغه روشن می شود.

حضرت علی (ع) ما را هشدار می دهد كه به ناتوانی خود در برابر صفات الهی اقرار كنیم. چه بسیار توهماتی كه اهل اندیشه در طول تاریخ داشتند و عالم و آدم را محدود و مسدود می شمردند و حضرت اعلام و افشاء می كند كه شمارندگان در شمارش نعمتها درمانده اند یعنی كه از این گونه نظام سازیهای نظری كم دامنه دست بردارید.

هر چند كه حضرت علی (ع) عجز آدمی را برملا می كند اما از آنسوی این سخن، به امكانات بس وسیع مادی و نعمات برای آدمی اشاره می كند. از جمله اینكه افق خوشایندی است فراروی تربیت آدمی.

فرقه و نحله ها و مسالكی كه در مرزهای پیش ساخته متوقف شدند و نظام های بسته و تمامت گرا (توتالیته) پرداختند از تموجات و تنوعات احوال آدمی غافل بودند و نظام های تربیتی و اجتماعی و سیاسی جبار ساختند غافل از آنكه فقط خداست كه به همه حدود و پایان جریان آنها تسلط دارد (علم تفصیلی) چنین است كه می فرماید بنیاد و آغاز دین شناخت است. این شناخت اساسی است محكم. و فقط بنیاد علوم و معارف و فنون نیست. بلكه بنیاد اخلاق و رفتارها و كنشها نیز هست. اگر توحید را معنی كنیم هم وحدت و هم احدیت خدا و هم تلائم قوانین عالم (و نه تزاحم آنها) مطرح می شود. اینها مقدمه اخلاص است (در برابر تجسم و حلول و نیز شوب).

تلائم قوانین عالم نیز از آفاق خوشایند فرا روی اخلاق، علم و تربیت است.

خداوند كه خود صمد است. در عین حال عالم پر از غوغای اوست با جهان و انسان رابطه احاطه، نوری، (سوره نور- آیه نور) و رابطه قیومی و رابطه معیت و صانعیت و مالكیت مطلقه و رابطه حفظ با عالم دارد. یعنی دست از عالم نمی كشد. رابطه خدا رب و مربوبی، رابطه عبودیت و رابطه خالقیت است. خلقت خدا، خود نشانه جود است.


من نكردم خلق تا سودی كنم
خلق كردم من كه تا جودی كنم


خلقت آدمی و نسبت و اضافه تشریفی دمیدن روح الهی در آدمی نیز از نشانه ها و ظهورات اكرام آدمی است. نزدیك تر بودن خدا به انسان از رگ گردن نیز هم ظهور اكرام آن و هم معیت و حضور روحانی دائم است. كه البته باید در همه این رابطه ها قدوسیت و تنزیه را در نظر داشته باشیم. علم و احاطه خدا بر جهان و انسان چنین است و جای آنست كه از فرشتگان هم تنزیه و توحید را بیاموزیم. هستی انسانی كه در برابر جاودانگی و جلالت خداوند هیچ است با توضیح و اقناع و دعوت و پندار زدایی و تذكر و اصل حكمت در این بخش مختصر از نهج البلاغه بكار رفته است از هیچ به هدف شایسته ای امیدوار می شود كه آغاز فلاح، فوز، «رضوان، و قرب تواند بود. حضور دائم و ازل و ابد خدا بر امكان، خود از آفاق دلنواز تربیت است و ضمنا نشانگر اینكه همه حال و همه جا و به گونه های مختلف امكان امتحان و افتنان و بلا و تمحیص هست. «الحمدلله الذی لا یبلغ مدحته القئلون» حمد و سپاس خداوندی را سزاست كه همه گویندگان از مدح و ثنای او عاجزند. این عظمت حیرت انگیز در صحنه های گسترده و گسترش پذیری هستی و این همه فضایل والایی ها در موجودی محدود چون انسان، آیا با ستایش و سپاس پیمودنی هست؟ آیا ستایش ستایشگران قطره ای در برابر عظمتی بی پایان نیست.(

در اینجا دیدگاه جهان شناختی، انسان شناختی و خداشناسی مطرح شده است، حدود محتوای تربیت مورد اشاره قرار گرفته است).«لا یحصی نعمائه العادون » و شمارندگان و حسابگران در شمارش نعمتها و بخششهای او درمانده اند، (دیدگاه جهان شناختی و خداشناسی) این جمله را هم باید از معجزات نهج البلاغه دانست.فلاسفه بسیاری و دانشمندانی از قدیم و جدید و شرق و غرب تصویری از كیهان و جهان ارائه می دادند كه در جستجوی حد و سد بوده است. این تصویر محدود و مسدود به انسان نیز تعمیم پیدا كرده است. و در بسیاری از نظریه پردازیهای روانی و جامعه شناسی و تربیتی هم دیده می شود از جمله مقام معلم و مقام شاگرد و رفتارها و نظامات تربیتی بطور عجیبی این محدودیتها را بیان و توجیه می كند و بدین گونه استعدادها و شكوفه های وجود آدمی را در خود می پژمراند. در این عبارت حضرت علی (ع) هم به نعمتهای نامحدود معنوی و هم مادی تأكید شده است. آدمی می تواند از وجود محدود مادی و به عبارتی «تورم خود طبیعی »، فرا رود و این خود نعمت شمارش ناپذیری است.«و لا یودی حقه المجتهدون » كوشندگان نمی توانند حق او را اداكنند (دیدگاه جهان شناختی، خداشناسی، محتوا و انسان شناسی) احاطه بر عظمت مقام خدایی امكان ندارد. منتهی درجه سپاسگزاری، اعتراف بنده به عجز از ادای نعمت است.«الذی لا یدركه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن » زیركی های هوشهای غواص به او دست نمی یابند. (خداشناسی، انسان شناسی) بلندی اوج پرواز بلند همتان و بلنداندیشان از نفوذ در دامنه اعلای كلمات ربوبی عاجزند.

تصور خدا در فلسفه دكارت به حد یك «صانع » تحویل می شود، گفته اند این خدایی بود كه از اول، مرده به دنیا آمده بود و آنان برای بیان نامتناهی بودن صفات خداوند دو دلیل آورده اند: اولا صفت تابع موصوف است چون ذات خداوندی بی نهایت است اوصاف او هم نامتناهی و بی حدند. ثانیا چون اوصاف خداوند از علل و مجاری عالم ماده (جرم و بعد و حركت و تحول و زمان...) فراتر و برتر است پس مشمول حد كه از نوامیس عالم طبیعت است نمی گردد.«فطر الخلایق بقدرته و نشر الریاح برحمته و وتد بالصخور میدان ارضه » (دیدگاه جهان شناختی) خداوند جهان را با قدرت خود (كه غیر از قدرتهایی است كه ما شناخته ایم) آفرید و نسیمها و بادهای روحبخش رحمتش بوزید و حركات مضطرب زمین با نصب كوهها قرار یافت.«اول الدین معرفته » (روش و هدف و محتوا را تعیین می كند كه بر اساس دیدگاهها و مقبولات اسلام است)مقوم دین، شناخت خداست. بدین معنی كه دین بدون خالص كردن اندیشه از هر چه جز اوست ناقص می ماند. می توان گفت اخلاق انسانی و متعالی با تكیه بر بنیاد فرا حسی آن قوام می گیرد. در حقیقت بسیاری از كسانی كه واقعا اخلاقی عمل می كنند بواقع بنیاد اخلاق و اندیشه آنها دینی است و اگر نیك در خود بنگرند ایمان قلبی را در خود خواهند یافت (و اقرار به زبان و عمل و رفتار نیز شاید جاری خواهد شد) استاد جعفری در تعریف دین می نویسند: تنظیم زندگی طبیعی و روانی در مسیر جاذبیت الهی.«و كمال معرفته التصدیق به » شناخت كامل، تصدیق و گرویدن به اوست. (دیدگاه، هدف، روش، محتوا، ثمره)معرفت، مراتب گوناگونی دارد. معرفت، شناسایی ظنی از پنجاه درصد به بالا تا بیش از 99 درصد است و نیز شناسایی قطعی با توجه به تأثیر آن در بخشی یا همه سطوح روانی، همگی معرفت اند. تصدیق مورد نظر علی (ع)، تصدیقی است كه بر همه سطوح روان آدمی واقع می شود.«و كمال تصدیق به توحیده » و تصدیق كامل، یگانه دانستن اوست.

(دیدگاه، هدف، روش، محتوا، ثمره) این تصدیق به سه جز (اعتقاد، یگانگی، خدا) قابل تجزیه است. اعتقاد و وابستگی روانی آدمی است كه اگر كامل شود روح را دگرگون می كند.

یگانكی، این واژه معانی دارد به این وصف:

1- آغاز اعداد

2- انتزاع وحدت از افراد یا وحدت هدف آن عوامل

3- وحدت ناشی از عوامل واحد یا وحدت هدف آن عوامل

4- وحدت به معنی بی نظیری بودن

5- وحدت صدق و اطلاق قانونی بر اشیاء یا افراد

6- وحدتی كه نشان دهنده مثل یا ضد یا محدودیت تعیین حسی و عقلی نیست. این اشاره به منزه بودن وحدت خداست.

وحدت قوانین عالم و عدم تزاحم آنها (كه به موجب آیه قرآن اگر جز این بود سبب فساد عالم می شد) از ادله وحدت خداوندی است. علی (ع) می فرماید اگر خدای دیگری بود او نیز پیامبرانی می فرستاد.«و كمال توحیده الاخلاص له » و كمال توحید خالص گردانیدن عمل برای اوست. (دیدگاه، هدف، روش، محتوا، ثمره)

1- اخلاص در برابر شوب است. انسان موحده از هر چه جز خداست پرهیز دارد و به او شرك نمی ورزد.

2- اخلاص در برابر تجسم و حلول و عوارض آن است. كه انسان موحد خود را از آن خالص می سازد.«الذی لیس لصفة حد محدود» برای صفت او حد محدودی نیست.

صفات خداوند از سنخ و نوع صفات موجودات مركب نیست. هر چند كمال و رحم و رحمانیت و قدرت و جلال و جمال همگی صفات خداست اما ذات خدا چون مركب نیست و این زاویه نگاه ماست كه صفات خدا را تفكیك می كنیم. خداوند جامع این صفات است و كمال مطلق است و «چیزی مثل او نیست ».

«و كمال الاخلاص له نفی الصفات عنه » به همین معنی است. یعنی صفات زائد بر او را نفی كنند (دیدگاه، هدف، روش، ثمره)«و من قال فقد ضمنه و من قال علی فقد اخلی منه » (خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی) كسی كه خدا را در چیزی توصیف كند خدا را در آن جای داده و اگر خدا را روی چیزی توهم كند آن را از خدا تهی ساخته است. خداوند بر عالم هستی محیط است. هم تصورات آدمی و هم اجزای عالم هستی نمی توانند خدا را در خود بگنجانند یا از آن خالی شوند. پس مشرب حلول به معنی محدود ساختن خداست و حضزت عیسی و حضرت علی (ع)- خلاف نظر حلولیه- نمی توانند ظرف خدا باشند.«و مع كل شیئی لا بمقارنه و غیر كل شیئی لا بمزایاة »[1] (خداشناسی، انسان شناسی، جهان شناسی) بدون پیوستگی با عالم، با عالم است و بدون گسستگی از عالم، غیر از عالم است.

رابطه خدا و جهان شامل رابطه احاطه و رابطه قیومی و رابطه معیت و صانعیت و مالكیت مطلقه و رابطه حفظ (یعنی از عالم دست نكشیده است) و رابطه رب و مربوبی، رابطه عبودیت، رابطه ملكوتی و رابطه نوری (آیه نور، سوره نور) می باشد. رابطه خدا با انسان رابطه معیت، نزدیكی بیشتر از رگ گردن به او، اكرم آدمی، مسجود ملائك، خلیفة الهی (اضافه تشریفی است نه اینكه جزئی از روح خدا در آدمی دمیده شده باشد)است.

«فاعل لا بمعنی الحركات و الالة » او عامل و فاعل است نه به معنی استخدام آلات و اعمال حركات. فاعلیت خداوندی ابداع و انشاء است و همه هستی بی سابقه هستی و بنابراین بی ابزار بوجود آمده اند.

بصیرت مورد نظر علی بن ابی طالب، دیدن مادی و محتاج عضو چشم و طیف و شعاع مادی و رنگ و غیره نیست. بصیرت، جهتی از علم خداوندی است كه سابق و مقدم بر وجود موجودات و جزئیات.

در مورد غیر مادی بودن بصیرت خداوندی دو نظر مطرح است: اولا از علم هست كه نیازی به امور مادی را می فهمد هم غیر مادی را.

وجدان نیازی به دیدن فعلی امور ندارد. این معنا مناسب این مقام است.

نظر دیگر اینست كه اطلاق بصر (وسمع) به خدا، اسناد قدرت به اوست یعنی استعاره است. یعنی قدرت دال برفعالیت است.«متوحد اذلا سكن یستأنس به لا یستو حش لفقده » یگانه ای كه بی نیاز از دمساز است كه از جدایی او وحشتی یابد (ترجمه جعفری) منفرد است و تنها بوده هنگامی كه سكنی (مایه اطمینانی) نبوده تا با آن مأنوس شود (

ترجمه فیض الاسلام) خدا بی ابتدا و اول اولهاست. در عین حال به ما هشدار داده می شود كه از تشبیه انسان به خدا احتراز كنیم. هر گونه تقیدی كه برای خدا تصور كنیم- تقلید به زمان، مكان و از این قبیل- با «تنزیه » منافات دارد. (در اینجا به خداشناسی، انسان شناسی و جهان شناسی نظر دارد).









    1. از ظرایف نهج البلاغه است. هم كسانی كه انسان دوستی را مطلق می كنند و هم كسانی كه انسان دوستی را منافی حب الهی می دانند به این لطیفه و ظرافت كم توجه كرده اند.